همیشه همان...
اندوه
همان:
تیری به جگر درنشسته تا سوفار.

تسلای خاطر
همان:
مرثیه یی ساز کردن. ــ
غم همان و غم واژه همان
نام صاحب ْمرثیه
دیگر.



همیشه همان
شگرد
همان...
شب همان و ظلمت همان
تا «چراغ»
همچنان نماد امید بماند.

راه
همان و
از راه ماندن
همان،
تا چون به لفظ «سوار» رسی
مخاطب پندارد نجات دهنده یی در راه است.

و چنین است و بود
که کتاب لغت نیز
به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت
به بند کشند
و واژگان بی آرش را
به شاعران بگذارند.

و واژه ها
به گنهکار و بی گناه
تقسیم شد،
به آزاده و بی معنی
سیاسی و بی معنی
نمادین و بی معنی
ناروا و بی معنی. ــ

و شاعران
از بی آرش ترین الفاظ
چندان گناه واژه تراشیدند
که بازجویان به تنگ آمده
شیوه دیگر کردند،
و از آن پس،
سخن گفتن
نفس جنایت شد.

۱۳۶۳

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو